روزی مهندسی از طبقه هفتم می خواهد با کارگری در طبقه اول حرف بزند.اپتدا 1000تومانی به پایین می اندازد بلکه کارگر متوجه شود ولی آنرا بر می دارد و به کارش ادامه می دهد.بار دوم 5000 تومانی به پایین می اندازد و باز هم همان آش و همان کاسه.برای بار سوم سنگ کوچکی به روی سر او می اندازد وبعد از برخورد سنگ با سرکارگر او به بالا مینگرد.
این همان داستان زندگی است که خداوند هر چه به ما نعمت می دهد ما سپاس گزار نیستیم و بعد از نزول مشکلی کوچک به یاد خدا می افتیم!!!
www.ador.blogsky.com